قوطی بگیر و بنشان “مجله محبوب من 1”

[koo_dropcap type=”boxed”] 1 [/koo_dropcap]قدیم‌ها بزرگ‌ترها دل و جرأت بیشتری داشتند برای اعتماد کردن به بچه‌ها و مسئولیت واگذار کردن به آن‌ها. شاید هم دنیا هنوز آن‌قدرها پیچیده و ترسناک نشده بود که دولت‌مردان غربی تصمیم بگیرند تا دوازده سالگی هیچ بچه‌ای حق ندارد بدون بزرگ‌تر در خانه بماند یا از خانه خارج شود.
دبستان که می‌رفتم، کیهان بچه‌ها روزهای سه‌شنبه منتشر می‌شد. قیمت‌اش پنج تومان بود. هر سه‌شنبه که از مدرسه برمی‌گشتم، تا عصر منتظر می‌ماندم تا این پول را از مادرم بگیرم و تا کیوسک مطبوعاتی سر سی‌متری نزدیک خانه بروم و کیهان بچه‌ها را بخرم. من مشتری هر سه‌شنبه این کیوسک بودم. صاحب‌اش می‌شناخت‌‌ام و تا من را از دور می‌دید، مجله را از پنجره کوچک کیوسک به سمت‌‌ام دراز می‌کرد. راه برگشت به خانه از کوچه بلندی می‌گذشت که بخش زیادیش ماشین‌رو نبود و من که عاشق خواندن در همه حالتی بودم -حتی سر سفره که داد پدرم را همیشه درمی‌آورد- در این مسیر مجله را تند تند ورق می‌زدم تا مطالب دلخواهم را پیدا کنم و بارها شد که با سرِ غرقِ در مجله رفتم توی دل این و آن.
من مشتری ثابت شعرهای خانم شکوه قاسم‌نیا بودم و سال‌ها بعد که او را از نزدیک دیدم، چنان صمیمی برخورد کردم که انگار سال‌هاست رفیق‌ام است و می‌شناسم‌اش. شاید برای همین هم بود که اولین ورود حرفه‌ایم به فضای جدی مطبوعات در روزنامه آفتابگردان بود؛ روزنامه‌ای که برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شد و همین پایم را به انجمن نویسندگان کودک و نوجوان باز کرد. انجمن پر بود از نویسنده‌هایی که داستان‌ها و شعرهایشان را سال‌ها در کیهان بچه‌ها خوانده بودم: بیوک ملکی، طاهره ایبد، سوسن طاقدیس، جعفر ابراهیمی شاهد و…
راست‌اش را بخواهید، کتاب‌ها و مجله‌ها برای من سن و سال ندارند. می‌توانم هر مجله و کتابی را فارغ از گروه سنی مخاطب‌اش بخوانم. خواندن قوطی بگیر و بنشان من است و برای مادر جوان‌ام که صاحب سه دختربچه پشت هم شده بود، چه چیزی بهتر از قوطی بگیر و بنشان کیهان بچه‌ها.

چگونه به خواندن عادت کنیم؟ "قسمت سوم"

6 آبان 99

حق به میراث فرهنگی، حقی برای فردْ فردِ ملت

6 آبان 99

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *